قبلآ درودها تقدیم می نمایم بر همه کسانی که برای میهن خود در هر گوشه ای که باشند؛ تلاش می کنند و از شمول این مقاله مستثنی هستند.
اما واقعیت تلخ این است که شهر اهواز به تمام معنا؛ نازیبا اداره میشود.
حکایت دو دستگاه شهرداری و آبفا هم که شده است یکی شان مرغ و دیگری تخم مرغ که برای مصداق دور تسلسل همواره از این تمثیل استعاره می گیرند.
چندی است هر نقطه ای از شهر که عبور می کنید، می بینید که پر شده است از کنده کاری های صدالبته ضروری؛ اما چرا در این شهر برعکس همه دنیا با وجود آنکه مردم در سختی و عذاب هستند؛ کار تعمیرات و اصلاحات را در شب تعطیل می کنند و زمان مصرفی هر کار تعمیراتی و عمرانی چندین برابر حد استاندارد آن در دنیا و حتی شهرهای دیگر ایران است – چرا در تعطیلی های پی در پی؛ پروژه ها هم تعطیل یا نیمه تعطیل می شوند و یا اینکه چرا پروژه ها تابلوی شمارش معکوس برای اتمام ندارند.
چرا کمتر خیابانی در شهر وجود دارد که واقعآ به محض اتمام عملیات ترمیم فاضلاب؛ در همان روز یا همان هفته یا همان ماه آسفالت شود و از قضا مدتها طول می کشد تا اکیپ روکش کار، کارشان را انجام دهند.
این است که در نتیجه ی این مدیریت سعی و خطایی می بینید که بهنگام بارندگی، همین دست اندازها و چاله تا مدتهای مدیدی، می شوند مزیدی بر علت نارضایتی و حتی در زمان غیر بارندگی هم، خاک متصاعد از آن کنده کاری ها؛ هوای پر از آلودگی ذاتی اهواز را آزار رسان تر می کند.
آنسوتر که نگاه می کنیم نفهمیدیم بالاخره متولی ساماندهی زباله گردهای رو به گسترش در این کلانشهر چه کسانی هستند که نمی خواهند ضعف مدیریت خود را به گردن بگیرند.
زباله گردهایی که همیشه پیشتر از ماشین های جمع آوری زباله؛ به پاره کردن پلاستیک ها و برداشتن زباله های قابل بازیافت مورد نظر خود و رها کردن مابقی آن در همه کوچه ها و خیابانها؛ تآکید می نمایم؛ در همه کوچه و خیابان ها اقدام می کنند و با کوچکترین بادی که می وزد؛ در شهر مدیران ناکارآمد ما گویی که جشنواره پلاستیک و بالن های کوچک و زباله و کاغذ پاره راه انداخته اند.
واقعآ دستگاه نظارت بر این مدیریت های رها کرده شهر کیست – چه کسی قرار است داد این مردم را از این مدیران چشم بسته بستاند – چرا حتمآ مردم باید گزارش کنند تا رسیدگی شود – مگر تشکیلات متولی هر معضل؛ خود بازرس ندارد یا تیم سرکشی کننده ندارد و یا اساسآ در این شهر زندگی نمی کنند و ما خوابیم.
واقعآ شهرداران مناطق، آیا از مناطق تحت مدیریت خود بازدید هم می کنند و یا فقط از اول صبح تا پایان وقت اداری در دفتر کارشان هستند و یا واقعآ چشم هایشان دیگر به بد دیدن آکنده و برایشان عادی شده است.
از برنامه های با نشاط فرهنگی و اجتماعی گذشتیم. از ابتکار عمل در تغییر و چشم نوازی شهر گذشتیم. از جذب سرمایه گذار و تحرک سرمایه های راکد گذشتیم. از استفاده بهینه از صدها هکتار زمین رها شده در گوشه و کنار شهر که چگونه می تواند در خدمت نمایشگاه ها و مشاغل و نزهتگاه های محله ای باشد؛ گذشتیم. از ساماندهی بازارچه های بی بهداشت و جهان سومی شهر گذشتیم. از ساماندهی دستفروشان شهر گذشتیم. از ساخت پارکینگ و مدیریت ترافیک در اغلب مناطق شهر گذشتیم. از گوش دادن به مشورت های نخبگان و پختگان گذشتیم. از همه خواسته های بحق خود که دیگر؛ گفتن هم ندارد؛ گذشتیم ….. چون گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من – آنچه البته بجایی نرسد فریاد است.
حرف آخر اینکه؛ حتی از طلا بودن هم پشیمان گشته ایم – مرحمت فرموده ما را مس کنید و لااقل برای شب عید آبرویمان رو جلوی مسافران نورزی نبرید و حفظ آبرو کنید – تا ان شاءالله روزی که مدیرانی حرف شنوتر و مشورت پذیرتر و پای کار تر و واقعیت بین تری؛ جای شما را بگیرند و ما به آینده امیدوارتر شویم.